شاعر : نجمه سادات هاشمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل
دل نیست آنکه عشق تو رویش اثر نداشت بیراهه!مذهبی که به راهت نظرنداشت هـرچـه نـگـاه کـرد خـداونـد بر زمـیـن حصنی چونان ولایعلی معتبرنداشت
خطی به یادگـاربه دیوارخانه خواست از تو خدا،وگرنه مگرکعبه درنداشت
فرق است یارغار شوی یا فدای دوست بیمـانـدنت،هجرت آن شه ثـمرنداشت
گاهی جهاد،ماندن وبـیدار خـفتن است ای همسفر!نترس،که رفتن خطر نداشت وا شـد به رزمـگـاه اگر پـای ذوالـفـقار کم هیچ ازشگـفـتی شـقالقـمـرنداشت
ایکاش شیـخ تفـرقه،ایکاش جـمعشان ازلایـههای مـعـنی مـولا خـبرنداشت!
هرصفحه الغـدیرسنـد با خـط شماست سیجلد آن،ضمیر به جز یکنفرنداشت تکـمیـل این مـسـیر،مـیّـسـر نـبـود اگر در جاده ردپـای عـلـی را، بشر نداشت
دردی کـمـرشکـن خـممحـرابدیده از روزی که همنواش سر ازسجده بر نداشت قـرآن، تـمام حرف خـدا،با تو خـتم شد شبهای قدر بیتو شکوه اینقدر نداشت